گروه شیطون بلاها؟؟؟ | ||
|
پس تو کی می آیی؟ ![]()
![]()
![]() [ 14 / 1برچسب:نمیدونم داره شکلات میخوره یا میخنده یا دندونش درد میکنه!,عکس های خنده دار3 ,تصاویر باحال,تصاویر جالب,دیدنی ها,جالبترینها, ] [ 10:14 ] [ معین .نرگس. الینا ]
خودتو جای این بزار چکار میکنی؟ [ 14 / 1برچسب:خودتو جای این بزار چکار میکنی؟,عکس های خنده دار3 ,تصاویر باحال,تصاویر جالب,دیدنی ها,جالبترینها, ] [ 10:12 ] [ معین .نرگس. الینا ]
[ 14 / 1برچسب:به نظرتون کدومشون برنده میشن؟!,عکس های خنده دار3 ,تصاویر باحال,تصاویر جالب,دیدنی ها,جالبترینها, ] [ 10:11 ] [ معین .نرگس. الینا ]
[ 14 / 1برچسب:مثل ماشین هم پارک کرده!!!,عکس های خنده دار3 ,تصاویر باحال,تصاویر جالب,دیدنی ها,جالبترینها, ] [ 10:6 ] [ معین .نرگس. الینا ]
[ 14 / 1برچسب:این الان بادکنکه یا ,,,,,,,,,عکس های خنده دار3 ,تصاویر باحال,تصاویر جالب,دیدنی ها,جالبترینها, ] [ 10:4 ] [ معین .نرگس. الینا ]
بی تو پرسه زدنو تو شهر شبها دوست دارم بی تو موندو تو رویا تک و تنها دوست دارم وقتی از دست خودم خسته میشم با یاد تو گریه کردنو به حال دل رسوا دوست دارم بی تو تکرار عبور خاطراتو دوست دارم تو شبها شمردن ستاره هاتو دوست دارم هر چی میگفتی از عشق و عاشقی یه قصه بود تو کجایی که هنوز اون قصه هاتو دوست دارم دوست دارم با یاد تو دل از غمها جدا کنم دوست دارم یه بار دیگه به چشمات نگاه کنم دوست دارم صدا کنی اسم منو از ته دل دوست دارم یه بار دیگه اسمتو صدا کنم بی تو خسته شدن از خستگیامو دوست دارم حالا که نیستی همین دلتنگیامو دوست دارم دل خوشم فقط به اینکه ساده از تو میگذرم اما تو خیال نکن سادگیامو دوست دارم دوست دارم با یاد تو دل از غمها جدا کنم دوست دارم یه بار دیگه به چشمات نگاه کنم دوست دارم صدا کنی اسم منو از ته دل دوست دارم یه بار دیگه اسمتو صدا کنم
خب اینم از اپ امروز
امیدوارم خوشتون بیاد
شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه :
|
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |